دومین سالگرد فوت نیلا
سلام دختر خوشگلم دو سال پیش همین روز بود که اومدم بیمارستان گفتن دیگه کاری از دستشون بر نمیاد از ناف به پایین تمام تنت سیاه شده بود جون نداشتی که تکون بخوری قلبت خیلی ضعیف میزد اونموقع فقط داشتم نگاهت میکردم بابایی فقط داشت گریه میکرد نمیدونم چرا هیچ حسی نداشتم فقط میخواستم نگاهت کنم اومدم به خانم پرستار گفتم که میشه دستگاه رو ازش جدا کنید که راحت بشه خانم پرستار گفت نمیشه باید حتما قلبت بایسته یهو به خودم اومدم دیدم اشکام داره میریزه پایین نشستم بالای سرت برات کلی لالایی خوندم همون لالایی که دوست داشتی وقتی تو شکمم بودی برات میخوندم بخش نوزادا ساکت شده بود من هیچ صدایی نمیشنیدم فقط صدای خودم بود که تو گوشم تکرار میشد که...
نویسنده :
مامان نیلا
11:21